رها شدن. خلاص شدن. (یادداشت مؤلف) : بدان تا جهان از بد اژدها به فرمان و گرز من آید رها. فردوسی. مگر زنده از چنگ این اژدها تن یک جهان مردم آید رها. فردوسی. نهان بود چند از دم اژدها نیامد به فرجام هم زو رها. فردوسی. خورش ساخت آن مغز را اژدها نیاید یکی تن ز چنگش رها. فردوسی
رها شدن. خلاص شدن. (یادداشت مؤلف) : بدان تا جهان از بد اژدها به فرمان و گرز من آید رها. فردوسی. مگر زنده از چنگ این اژدها تن یک جهان مردم آید رها. فردوسی. نهان بود چند از دم اژدها نیامد به فرجام هم زو رها. فردوسی. خورش ساخت آن مغز را اژدها نیاید یکی تن ز چنگش رها. فردوسی
در تداول عامه، ترقی کردن پس از آنکه در مقامی پست بوده است. ترفیع رتبه پیدا کردن پس از آنکه در درجه نازل بود. عقب ماندۀ در شؤن دولتی و غیره ترقی کردن. پس از زیردستی و پستی ترقی پیدا کردن. رجوع به رو شود
در تداول عامه، ترقی کردن پس از آنکه در مقامی پست بوده است. ترفیع رتبه پیدا کردن پس از آنکه در درجه نازل بود. عقب ماندۀ در شؤن دولتی و غیره ترقی کردن. پس از زیردستی و پستی ترقی پیدا کردن. رجوع به رو شود